تفکر دووجهی از دیو گری (Dave Gray)، یک کتاب بسیار عالی است که روش فکر کردن و نحوه دیدتان به جهان را به چالش میکشد. گری تأکید میکند که ما همگی این حق انتخاب را داریم که چگونه به جهان نگاه کنیم و در آن حرکت کنیم و اولین گام موفقیت، به کار گرفتن یک تفکر دو وجهی است و اینکه به خودمان اجازه دهیم که فرصتهای جدید را کشف کنیم.
در خلاصه کتاب تفکر دووجهی چه مواردی خواهیم آموخت؟
کتاب گری به دو بخش تقسیم شده است. اول، ما درباره منظور گری درباره تفکر دووجهی بحث خواهیم کرد: بعد از آن به خلاصه بخش اول کتاب میپردازیم: ‘چگونه باورها هر چیزی را شکل میدهند’ با بحث درباره هر کدام از ۶ اصل گری، از ایجاد باورها تا پیوند خوردن باورها با هویت شما . بعد از آن ما به بخش دوم میپردازیم؛ ‘ما به ۹ روش عملکردی میپردازیم، از جمله خالی کردن فنجان، خلق فضای ایمن، بهم زدن روال معمول و توسعه تدریجی خودتان.
مفهوم تفکر دو وجهی از دید گری، “هنر ایجاد تغییر از طریق آگاهی یافتن، شکل دادن و چارچوب بندی مجدد باورها است”. زمانی از زندگیتان را در نظر بگیرید که ذهنیت تان از چیزی که برای مدت طولانی دید ثابتی درباره آن داشتید، به طور قابل توجهی تغییر دادهاید و به طور ناگهانی توانستهاید به آن چیز با دید متفاوتی بنگرید. گری شرح میدهد زمانی که این موضوع اتفاق میافتد، شما فرصت رشد، تغییر و یادگیری را در آغوش میگیرید.
گری بر این باور است که شما میتوانید به طور منظم به این دستاوردها دست پیدا کنید، در صورتی که شیوه جدیدی از تفکر و بودن را در پیش بگیرید. او شرح میدهد که امکانات و فرصتها همیشه وجود دارند، فقط اغلب برای شما غیر قابل مشاهده هستند. چیزهای زیادی میتواند اتفاق بیافتد که شما را از فرصتها منحرف کند، اما مهم است که برای یافتن آنها ذهنتان را ساماندهی کنید. امکان رشد بسیار ارزشمند است، چیزی است که نمیخواهید نادیده بگیرید.
“ساماندهی ذهن برای داشتن یک تفکر دووجهی، به شما کمک میکند که فرصتهایی را که دیگران قادر به دیدنشان نیستند یا حتی متصور نمیشوند را ببینید. آن نوعی زیرکی روانشناختی است که به شما این توانمندی را میدهد که آنجایی که دیگران نمیتوانند، تغییر ایجاد کنید.”
باورها چگونه هر چیزی را شکل میدهند؟
اصل ۱: باورها، الگوها هستند.
گری بر اهمیت درک تفاوت میان واقعیت و باور تأیید میکند. او شرح میدهد که واقعیت، حقیقت است، وجود آنرا نمیتوان انکار کرد، چه به آن باور داشته باشید و چه نداشته باشید. در صورتی که باور چیزی است که آنرا در یک سطح شخصی نگه میدارید و آن چیزی است که در ذهن شما وجود دارد. گری میگوید باورها همچون نقشه راه یک واقعیت بیرونی هستند. واقعیت حقیقت است، در حالی که باور میتواند اشتباه باشد. این بخش مهمی است که باید به خاطر سپرده شود.
“باورها، واقعیت نیستند. آنها حقیقت نیستند. آنها سازه هستند. شما باورهایتان را میسازید، حتی با وجودی که این کار برای بسیاری از افراد یک فرآیند ناخودآگاه است. منظور من از باورها، هر آن چیزی است که میدانید.”
مفهوم تفکر دووجهی شامل این است که چیزی که بدیهی به نظر میرسد، ضرورتاً بدیهی نیست. گری توضیح میدهد که هر باوری که داریم نسبی است و کاملاً صحیح و دقیق نیست. فهم کامل حقیقت ممکن نیست. برای تمرین تفکر دووجهی، باید آگاه باشید که بسیاری از چیزهایی که برای شما واضح و آشکار به نظر میرسند، به خاطر تجربیات گذشته شما است. افراد دیگر ممکن است این چیزها را به وضوحی که شما میبینید، نبینند. تفکر دووجهی به معنای یادگیری این است که آنچه برای دیگران بدیهی و آشکار است را بپذیرید.
اصل ۲: شما باورها را ایجاد میکنید.
آنچه بدیهی به نظر میرسد، ضرورتاً بدیهی نیست؛ بلکه ساخته میشود. ما به صورت فردی یا گروهی تلاش میکنیم تا هر روز یک چیز بدیهی را ایجاد کنیم. ما در “انجمنهای بدیهی” با دیگران متحد میشویم تا همان نسخهای از واقعیت را که مد نظر داریم، تقویت کرده و از نسخههای متناقض آن دفاع کنیم.”گری بیان میکند که باورهای آشکار به خودی خود به وجود نمیآیند، بلکه در طول زمان شکل میگیرند و ساخته میشوند. او توضیح میدهد که هرم باورها و عقاید شامل سه بخش اصلی است.
- تجربیات شما. به محض تولد شروع به تجربه کردن زندگی میکنید و هیچ دو شخصی تجربیات یکسان ندارند. درک شما از حقیقت، توسط تجربیات شما شکل گرفته و محدود میشود.
- آنچه که بدان توجه میکنید. گری میگوید که ما نمیتوانیم به هر چیزی توجه کنیم، از اینرو آنچه که انتخاب میکنید که تمرکز و توجهتان را به آن معطوف کنید، شما را محدود خواهد کرد. شما به چیزهای دیگری که در حال وقوع هستند، توجهی نخواهید کرد.
- فرضیهها و قضاوتها. هر آنچه که برای تمرکز کردن انتخاب می کنید، متمایل خواهید شد که فرضیههایی درباره آنها داشته باشید و قضاوتهای خودتان را شکل دهید.
گری میگوید: زمانی که تجربیات، توجه، فرضیهها و قضاوتهایتان را در هم میآمیزید، نقشه راه شخصی خودتان را درست میکنید که میتوانید از آن برای هدایت زندگی خودتان استفاده کنید. این نقشه راه چیزی است که ما ضرورتاً بدون آن، قادر به زندگی کردن نیستیم.
هرم باورها
“مهم است که درک شود این هرم باور، واقعیت را از پیچیدگی بینهایت به یک سری از فرضیههای کوچک کاهش میدهد. این فرضیهها پایهای هستند که شما باورهایتان را بر روی آن شکل میدهید.”
گری شرح میدهد که ما به طور معمول در بالای هرم باورمان مینشینیم، ما به زمین یا واقعیت نگاه میاندازیم و فکر میکنیم که آن (هرم باور) یک چیز بدیهی و آشکار است. اما گری به این حقیقت اشاره میکند که آن (هرم باور) چیزی است که کاملاً توسط ما ایجاد میشود. هیچ چیز ‘بدیهی’ وجود ندارد.
برای آنکه تفکر دو وجهی تان را بهبود ببخشید، باید از فرآیندی که هنگام ایجاد باورهایتان پشت سر میگذارید، آگاه شوید. همچنین باید آگاه باشید که باورهای دیگران نیزخود ساخته هستند. به محض اینکه این موضوع را درک کنید، ظرفیت تفکر دووجهی شما بهبود خواهد یافت.
اصل ۳: باورها و یک دنیای مشترک
گری باورها را مانند داستانهایی توصیف میکند که تصور میکنیم. او توضیح میدهد که یک باور نقش علت و معلولی برای اقدامات دارد. او فرمول باور را به این شکل بیان میکند: اگر X، پس Y. اگر نیازی دارید، به دنبال راهحل باشید.
چرخه یادگیری به بهبود راندمان ما کمک میکند. این چرخه شامل حلقهای از نیازها، افکار و اعمال است که بازخوردهای مداومی ارائه میدهند. در طول این چرخه، رفتارها و باورهای ما شکل میگیرند. احساس نیاز، نقطه شروع چرخه یادگیری است و این بخش در پایین هرم باور قرار میگیرد. در این مرحله، شما چیزهایی را تجربه میکنید و روی اموری تمرکز میکنید که نیازهایتان را برآورده کنند.
نیازها از طریق فرضیات و قضاوتها تغییر میکنند و در نهایت به باورهای شما تبدیل میشوند. عمل کردن بر اساس باورها، شما را قادر میسازد تا نتایج را مشاهده کنید. سپس، شما تجربیات خود را تفسیر کرده و چرخه را ادامه میدهید. بنابراین، باورها علت و محرک رفتارها هستند.
چرخه یادگیری میتواند هم عادتها و رفتارهای خوب و هم بد را تقویت کند. این چرخهها نتیجه تعاملات و کنشهای متقابل میان شرکتکنندگان هستند. ما دائماً دنیای مشترک خود را با همکاری هم ایجاد میکنیم. باورهای شما اعمالتان را شکل میدهند و دیگران اعمال شما را تفسیر میکنند. این تفاسیر پایه باورهای آنها شده و نهایتاً اقدامات و اعمال آنها را شکل میدهد.
نقاط کور و باورها
گری تأکید میکند که باورها بخش بسیار مهم زندگی ما هستند. باورها، تفکر ما را شکل میدهند، به ما کمک میکنند جهان را درک کنیم و به عمل کردن ترغیب شویم. با این حال، گری شرح میدهد که باورها در سوی دیگر طیف، میتوانند محدود کننده باشند. که به این دلیل تفکر دو وجهی مهم است، چرا که به شما این امکان را میدهد که باورهایی که محدودتان میکنند را شناخته و شما را ترغیب میکنند که به دنبال فرصتها و احتمالات باشید.
اصل ۵: باورها از خودشان دفاع میکنند.
گری بیان میکند که ما با همدیگر کار میکنیم تا یک ‘حباب باور’ را ایجاد کنیم. این حباب در اصل این اطمینان را میدهد که باورهای کنونی ما محافظت شده هستند و وجود باورهای مختلف را نادیده میگیرد. گری معتقد است که از برخی جهات، این حبابها میتوانند سودمند باشند. به این ترتیب به ما این امکان را میدهند که باورها و فرضیههایمان را با دیگران در میان بگذاریم و در کنار هم زندگی کنیم. با این وجود، آنها نقاط ضعف خودشان را دارند. اگر حبابها برای مدت خیلی طولانی وجود داشته باشند، این احتمال وجود دارد که با رشد واقعیت، نتوانند حفظ شوند.
این حباب افراد را ترغیب میکند که بی حرکت مانده و ایدههای جدید را امتحان نکنند. داخل این حباب، تمام باورها کاملاً منطقی بوده و نیازی نیست که سایر ایدهها پیگیری شوند. شما همچنین ممکن است که از حباب محافظت کرده و تمام باورهای درون آن را حفظ کنید، چرا که تا آنجا که به شما مربوط میشود حباب کاملاً واقعی است.
اینجا جایی است که تفکر دووجهی بسیار مهم است. گری بیان میکند که امتحان کردن و تأیید ایدههای جدید، جزء بسیار مهم تفکر دو وجهی است. و این آزمودنها میتواند بر روی ایدههایی انجام شود که کاملاً احمقانه به نظر میرسند. اما تمایل داشتن به بررسی گزینههای جدید، منظور تفکر دو وجهی است.
اصل ۶:باورها و هویت
گری شرح میدهد که باورهای شما کاملاً به هویتتان پیوند خورده است. بسیاری از باورهای شما آن چنان عمیق در شما ریشه دواندهاند که بخشی از شما شدهاند. آنها هویت فردی شما را ایجاد کردهاند. گری بیان میکند که باورهای کمعمقتری وجود دارند، آنهایی که کم مایه و سطحی هستند. اینها باورهایی هستند که به آسانی تغییر میکنند. اما آنهایی که به هویت شما گره خوردهاند، تقریباً غیر ممکن است که تغییر پیدا کنند. اگر واقعاً میخواهید این باورها را تغییر دهید، شما در اصل باید روش نگاه کردن به خودتان را تغییر دهید.
باورهایی که شما را کنترل میکنند، بخشی از فرمتهای داستانسرایی (story web) هستند که انسجام روابط شما را حفظ کرده و مانع از هم پاشیده شدن آنها میشوند. باورهای کنترل کننده، اساس حقیقت شما را شکل میدهند. آنها احساسات خودارزشمندی (عزت نفس)، هویت گروهی و ثبات اجتماعی را ایجاد میکنند. آنها به زندگی معنا و نظم میبخشند. زمانی که احساس میکنید که باورهای کنترلکنندهتان مورد تهدید قرار میگیرند، همانند آن است که خودتان تهدید میشوید.
برای تمرین تفکر دووجهی، گری میگوید که شما باید شجاع باشید. زمانهایی هستند که احساس میکنید باورهایتان تهدید میشوند. طبیعی است که احساس کنید باید از باورتان دفاع کنید. اما برای تفکر دو وجهی باید با ترسهایتان روبرو شوید، فرصت به چالش کشیدهشدن را غنیمت بشمارید و ببنید که به چه چیزی دست پیدا میکنید.
ذهن در دو راهی: کشف قدرت تفکر دووجهی
فرض کنید که قابل مشاهده نیستید.
چه کاری برای آن انجام دهیم.
گری پنجره جوهری (Johari Window) را به عنوان یک ابزار مفید برای تفکر دو وجهی معرفی میکند. این ابزار توسط دو روانشناس برای کمک به درک خودشناسی به وجود آمد. روش استفاده از این ابزار به این ترتیب است که:
تمرین ۱: ساختمانی با چهار اتاق را متصور شوید.
یک اتاق باز است. این اتاق را میتوان همچون خود عمومی شما در نظر گرفت. هر چیزی در اینجا با شما شناخته میشود و دیگران آنرا درباره شما میدانند.
دومین اتاق پنهان است. این را میتوان همچون “شمای خصوصی” در نظر گرفت. این چیزی است که مردم درباره شما نمیدانند، اما شما درباره خودتان میدانید. چیزهایی که شما انتخاب کردهاید که از دیگران پنهان کنید.
سومین اتاق ناشناخته است. هم چنین با عنوان “شمای ناشناخته” نیز شناخته میشود. این اتاق شامل چیزهایی است که دیگران درباره شما نمیدانند و چیزهایی که حتی شما تا کنون هنوز در مورد خودتان ندانستهاید.
اتاق آخر نقطه کور خوانده میشود. این اتاق حاوی چیزهایی است که دیگران درباره شما میدانند و میتوانند تشخیص دهند، اما چیزهایی که شما در مورد خودتان نمیدانید یا تشخیص نمیدهید.
گری بیان میکند که نقطه کور جایی است که مسائل اتفاق میافتند. نقطه کور معمولاً تمام مشکلات شما را در بر میگیرد. معمولاً تشخیص مسائل یک شخص دیگر آسان است، اما دیدن این مسائل در درون خودتان سخت تر است. نقطه کور معمولاً دارای تمام انحطاطها و جنبههایی از وجود شما است که شما را عقب نگه میدارد.
“اگر مایل نباشید سهم و اثرتان را در موقعیت، به عنوان بخشی از مشکل ببینید، قادر نخواهید بود که مشکل تان را به وضوح ببینید. درک شما و سپس باورهایتان مخدوش خواهد شد.
تمرین ۲: فنجانتان را خالی کنید.
گری زمانی که اشاره میکند فنجانتان را خالی کنید،منظورش این است که باید تمام فرضیهها، دانش، گمانها و تعصبهایی که اکنون دارید را کنار بگذارید. قبل از آنکه بتوانید چیز جدیدی یاد بگیرید، خودتان را از آنها رها کنید. به آن همچون شروعی با یک لوح خالی بنگرید. گری بیان میکند که در تمرین زن (Zen) آنها این را ذهن نوآموز(Beginner’s mind) مینامند.
به منظور به کار گرفتن یک ذهن نوآموز، شما باید کنجکاو، پذیرا و مشتاق باشید. شما باید به دنبال فرصتهایی برای یادگیری و توسعه و پرورش بیشتر خودتان باشید.
این گشودگی ذهن، این تمایل به احساس حماقت، به آسیب پذیر بودن، در واقع، به سیمکشی مجدد مغز در زمانهای تغییر، ماهیت و اساس تفکر دووجهی است.
تمرین ۳: فضاهای امن ایجاد کنید.
احساسات در مرکز وجود ما هستند، به همین خاطر مهم است نیازهای عاطفی ما برآورده شوند. گری بیان میکند که زمانی که احساسات هستند، افراد احساس با ارزش بودن میکنند، آنها سختتر کار میکنند وبیشتر کامیاب میشوند. کسی که حس میکند کنترل احساسات و بدنش را در اختیار دارد، میتواند مشارکت بیشتری داشته باشد و ابتکار عمل را به دست بگیرد. کسی که با ترسهای عاطفی روبرو است، در موقعیتی نخواهد بود که بتواند سخت کار کرده و رشد کند. کسی که پر از ترس است، به احتمال بیشتری پنهان میشود، از اطلاعاتی که هماکنون دارد محافظت میکند و به هیچ چیز جدیدی اجازه ورود نمیدهد. این امر موجب باز ماندن از رشد، پیشرفت و شادی میشود.
برای داشتن یک تفکر دووجهی، گری شرح میدهد که شما باید اذعان داشته باشید که احساسات در خلق باورهایتان نقش دارند. نیازهای عاطفی و احساسی در مرکزیترین بخش باورهای ما هستند که به عادتها و عملها تغییر ماهیت میدهند.
تنها راهی که میتوانید واقعاً بفهمید که انگیزههای افراد چه چیزهایی هستند این است که فضایی را ایجاد کنید که به اندازه کافی برایشان امن باشد، طوری که از حباب منطق خود بیرون بیایند، بیشتر کنجکاو شوند، قابلیت پذیرششان را بالا ببرند واحساس امنیت کنند.”
تمرین ۴: مثلث بندی کردن و اعتبار بخشیدن
گری عقیده دارد دلیل اینکه که ما آن چیزی دیگری که در بیرون است را نمی بینیم، این است که سرمان مملو از بدیهیات است (چیزهایی که برای ما هوایدا و آشکار است). فضایی برای کاوش و جستوجو وجود ندارد. او به همین خاطر تأکید میکند که مهم است که تا آنجا که امکان دارد فرضیهها و ایدههای مختلف، آنهایی که احمقانه و مغایر با بدیهیاتتان به نظر میرسند را جمع آوری کنید. این فرضیهها را جمعاوری کنید، اما خیلی محکم به آنها نچسبید، کلید این است که آنها را داشته باشید بدون اینکه به آنها بچسبید. زمانی که بتوانید این کار را انجام دهید، موقعیت بهتری برای پرسیدن سؤال درست و بررسی صحت و اعتبار خواهید داشت. وجود چنین شرایطی به شما اجازه میدهد که بفهمید واقعاً چه چیزی در اطرافتان میگذرد و حقیقت واقعی چیست.
“روش جستوجوی شناخت و درک این است که فنجانتان را خالی کنید، دست به کار شوید و توجه کامل به افراد داشته باشید، باورها و قضاوتهایتان را کنار بگذارید و به دقت گوش کنید.”
زمانی که هر ایده یا موقعیتی را مد نظر قرار میدهید، مهم است که به نقطه نظرات مختلف توجه کنید. حتی با وجودی که ممکن است چیزی مغایر با تفکر فعلی شما باشد. مغایر بودن یک چیز با نظرات شما، به معنی اشتباه بودن آن چیز نیست. گری شرح میدهد که زمانی که از نظر شما، چیزها کاملاً منطقی به نظر نمیرسند، مشکل از آن ایده نیست، مشکل از خود شما است. شما چیزی را متوجه نمیشوید.
تمرین ۵: سؤالات و ارتباطات
تمرین ۵ گری، درباره سؤال کردن و ایجاد ارتباط بین آنها است. او میگوید، هدف شما باید این باشد که تا آنجا که ممکن است درباره افراد پرسوجو کنید. هدف این است که از امیدها، آرزوها، ترسها و استیصال آنها آگاهی پیدا کنید. با انجام این کار، از اهداف و نیازهای افراد درون سیستم پرده بر میدارید. همان سیستمی که شما درون آن هستید. انجام این کار فرصتی را برای شما آشکار میکند که ممکن است تا کنون هرگز به آن توجه نکرده باشید.
“با پرسیدن سؤال، فضاهای بینابینی و دووجهی که شاید سایر افراد ندیده یا توجه نکرده باشند را پیدا میکنید. بعد از آن با پیدا کردن نقاط مشترک احتمالی میان نیازها و راهحلها و ایجاد ارتباطات جدید، میتوانید فرصتهای جدیدی ایجاد کنید که قبلاً در درون سیستم پنهان بودند و تنها منتظر بودند که کشف شوند.”
تمرین ۶: بر هم زدن روال عادی
انسانها، موجودات روزمره شدهای هستند، ما با انجام تدریجی و روزانه یک کار پیشرفت میکنیم. گری بر این عقیده است که زمان زیادی را در حالت ‘عملکرد خودکار’ میگذرانیم. او بیان میکند که در موقعیتی که با مشکل متفاوتی روبرو هستید، یک چیز غیر قابل اصلاح به نظر میرسد. او بر این باور است که راهحلها اغلب در میان بر هم زدن روزمرگی قرار دارند. اگر شروع به انجام متفاوت یک چیز کنید، می توانید از زاویه جدیدی به مشکل نگاه کنید، احتمالاً به روشی برای حل مشکل پی ببرید یا به جای آنکه به آن همچون یک مشکل نگاه کنید، آنرا یک فرصت ببنید.
هر وقت دیدید که میخواهید به هر نوع الگوی تکراری بچسبید، یک چیز اتفاقی را امتحان کنید. هر کاری که آن قطار (کارهای روزمره و عادی) را متوقف کند ، میتواند فرصتهای جدیدی بگشاید و شاید به شما کمک کند که به روش تازهای به کل موقعیت نگاه کنید. تنها یک کار متفاوت انجام دهید.”
تمرین ۷: یادگیری دو حلقهای
هفتمین تمرین، عمل کردن اینجا و اکنون با تصور آنجا است که با نام یادگیری چرخه دو حلقهای نیز شناخته میشود. گری شرح میدهد که در این فرآیند، شما باورهای کنونیتان را به چالش کشیده، ایدههای جدید را امتحان کرده و خود را از عادتهای قدیمی و زندگی تکراری رها میکنید. او شما را ترغیب میکند که باورهایی را امتحان کنید که به نظرتان یگانه هستند. در انتها ممکن است با دیدن نتیجه شگفتزده شوید.
در یادگیری دو حلقهای، نیازی نیست برای امتحان کردن یک فرضیه به آن باور داشته باشید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که با فرض صحت آن، اقدام کنید و منتظر نتیجه بمانید. تغییر تنها در اینجا و اکنون ممکن است و راه ایجاد تغییر، عمل کردن در همین لحظه است، با این فرض که دنیای متفاوتی میتواند وجود داشته باشد. به عنوان مثال، با این فرض که دنیایی که میخواهید خلق کنید، از قبل اینجا وجود دارد، دست به اقدام بزنید.
گری بیان میکند که یادگیری دو حلقهای، بخش اساسی از امتحان ایدههای جدید است، به ویژه آنهایی که در داخل حباب فعلی شما نیستند و غالباً نادیده گرفته میشوند. او تأکید میکند که نیازی نیست قبل از امتحان چیزی به آن باور داشته باشید، میتوانید تقریباً هیچ ایمانی به یک ایده نداشته باشید و همچنان صحت آن را امتحان کنید.
تمرین ۸: با داستانها به درک درست برسید
گری تأکید میکند که داستانها نقش مهمی در کمک به درک جهان و انسانهای درون آن دارند. وقتی کسی داستانی را با شما در میان میگذارد، در واقع دیدگاهی از تجربیات زندگی و باورهای خود به شما ارائه میدهد، به ویژه باورهایی که درباره تجربیات خاص خود دارد. این فرآیند نه تنها به شما بینشهای ارزشمندی میدهد، بلکه رابطهتان با آن شخص را تقویت کرده و به سوی همکاری مؤثرتر حرکت میکنید.
این امر جنبهای مهم از مدیریت ارتباطات است. مردم دوست دارند شنیده شوند، احساس کنند که درک میشوند و اهمیت دارند. وقتی شما علاقهمند به شنیدن داستانهای دیگران هستید و تمام توجه خود را به آنها میدهید، آنها احساس میکنند که برای شما مهم هستند.
اگر باورهایی دارید که میخواهید به اشتراک بگذارید و فکر میکنید ممکن است جهان را بهبود ببخشند، بهترین راه برای آزاد کردن این باورها این است که آنها را به شکل داستان با دیگران در میان بگذارید. به داستانهای دیگران گوش کنید، به داستانهایی که پاسخهای مثبت ایجاد میکنند توجه کنید و در این فرآیند، باورها و دیدگاههای آنها را بهتر درک خواهید کرد.
تمرین ۹: متحول شدن
تمرین نهایی: این است که خودتان را متحول کرده و تغییر را در آغوش بگیرید. گری شرح میدهد که ترسیدن از تغییر کاملاً عادی است. ما این طور احساس میکنیم که انگار کنترلی بر روی تغییر نداریم و این ما را میترساند.
با این حال، گری تأکید میکند برای آنکه پذیرای فرصتهای تازه باشید، مهم است که تغییر را در آغوش بگیرید. اگر تغییر را به زندگیتان دعوت نکنید، فضایی برای رشد و پیشرفتتان باقی نمیگذارید.
“تفکر دووجهی راهی برای پیدا کردن مسیر تغییر، از طریق گشودن در به روی ابهام و عدم اطمینان است، پذیرش اینکه هیچ ابتکار حقیقی بدون کمی تخریب نمیتواند وجود داشته باشد و نوعی برنامه نوسازی ذهن است.”
نتیجه گیری
جمعبندیهای کلیدی درباره تفکر دووجهی :
- تفکر دو وجهی هنر ایجاد تغییر، از طریق درک کردن، شکل دادن و چارچوب بندی مجدد باورهاست.
- باورها هر چیزی را شکل میدهند.
- باورها حقیقی نیستند، آنها چیزهایی هستند که شما در یک سطح شخصی درون مغزتان جا دادهاید. آنها حقیقت نیستند.
- برای تمرین تفکر دووجهی،لازم است که درک کنید چیزهای زیادی وجود دارند که ممکن است برایتان بدیهی و واضح به نظر برسند، اما این چیزها تنها به دلیل تجربیات و تصورات گذشته شما، بدیهی به نظر میرسند.
- تجربه، توجه، فرضیهها و قضاوتها همگی در شکل دادن باورهای شما سهیم هستند.
- یک یادگیری حلقهای، چیزی است که به اثر بخشی ما کمک میکند. چرخهای از نیازها، افکار و اعمال در یک حلقه پیوسته است و بازخوردهای پیوستهای را فراهم میکند. باورها و رفتارهای ما در این چرخه شکل میگیرند.
- باورها میتوانند محدود کننده باشند. به همین خاطر است که تفکر دو وجهی بسیار ضروری است، چرا که به شما این امکان را میدهد که تشخیص دهید کدام باورها شما را محدود میکنند و شما را ترغیب میکنند که به دنبال فرصتها و احتمالات جدید باشید.
- ما با کمک یکدیگر یک ‘حباب باور‘ را درست میکنیم. این حباب در اصل این اطمینان را میدهد که باورهای فعلی ما محافظت میشوند و وجود باورهای متفاوت را نادیده میگیرد.
- امتحان کردن و اعتبار سنجی ایدههای جدید یک جزء بسیار مهم تفکر دو وجهی است.
- برای آنکه یک ذهن نوآموز داشته باشید، باید کنجکاو، پذیرا و مشتاق باشید. شما باید به دنبال فرصتهایی برای یادگیری و رشد بیشتر خودتان باشید.
- نیازهای عاطفی در مرکزیترین بخش باورهای ما هستند که به باورها و عادتها تغییر ماهیت میدهند.
- مهم است که هنگام در نظر گرفتن هر ایده و موقعیتی، به دیدگاهها و نقطه نظرات متفاوت توجه کنید.
- هدفتان فهمیدن امیدها، آرزوها، ترسها و ناکامیهای افراد دیگر باشد. با انجام دادن این کار، فرصتهایی را کشف خواهید کرد که شاید هرگز به آنها توجه نکرده بودید.
- راهحلها اغلب در میان بر هم زدن روال عادی و روزمره قرار گرفتهاند. اگر انجام کارها را به شیوهای متفاوت شروع کنید، آزاد خواهید شد که به مسائل دید تازهای داشته باشید.
- اگر تغییر را به زندگیتان دعوت نکنید، فضایی برای رشد یا پیشرفتتان باقی نمیگذارید.
مطالعه بیشتر تفکر دووجهی
در صورت لذت بردن از مطالعه این کتاب، مطالعه کتاب تفکر سریع و آهسته (Thinking Fast and Slow) اثر دانیل کانمن (Daniel Kahnman) را پیشنهاد میکنیم. این یک مطالعه بسیار عالی برای کسانی است که به روانشناسی و فرآیندهای تفکر علاقهمند هستند. کانمن دو حالت تفکر را مورد ارزیابی قرار میدهد؛ “سیستم ۱” سریع، غریزی و احساسی است؛ “سیستم ۲” آهستهتر، نظری تر (مبتنی بر تأمل) و عقلانیتر است. این کتاب تفکر احساسی را در مقابل تفکر عقلانی مورد بررسی قرار داده و به معنای واقعی روش فکر کردنتان را تغییر خواهد داد.
فکر کن و ثروتمند شو (Think and Grow rich) اثر ناپلئون هیل، قدرت روانی تفکر و ذهن را در فرآیند پیشبرد شغلیتان به منظور رضایت مالی و شخصی بررسی میکند. این کتاب که در سال ۱۹۳۷ منتشر شده است، یکی از کتابهای شناخته شده خودیاری برای سرمایهگذاران و کارآفرینان است.
ذهنیت (Mindset) اثر کارول دوک (Carol Dweck) یک پژوهش روانشناختی درباره دو ذهنیت مختلف است؛ ذهنیت ثابت و ذهنیت رو به رشد. او بحث میکند که چگونه این دو نوع ذهنیت وارد عمل میشوند و چگونه بر زندگی ما تأثیر میگذارند. کتاب دوک وارد جزئیاتی در این باره میشود که ذهنیتها چگونه میتوانند در تمام بخشهای زندگی از مدرسه رفتن، کار کردن روابط تا والد شدن اعمال شوند. در انتهای هر فصل، دوک سؤالات و رهنمودهایی درباره اینکه چگونه میتوانید ذهنیتتان را رشد دهید، مطرح کرده است. این یک کتاب خواندنی برای تمام کسانی است که در جستوجوی پیشرفت، رشد و یادگیری هستند.
مراحل عمل تفکر دووجهی :
- هدفتان این باشد که درک کنید آنچه که برایتان بدیهی به نظر میرسد، ممکن است برای دیگران چنین نباشد.
- به خاطر داشته باشید که باورهایتان از تجربیات گذشته شما منشأ میگیرند.
- منتقد باورهایتان باشید و بفهمید که کدام یک از آنها محدودتان میکند.
- یاد بگیرد که ایدهها را امتحان کنید، حتی اگر برایتان احمقانه به نظر برسند یا با هر چیزی که فکر میکنید از قبل میدانید مغایرت داشته باشند.
- زمانی که به یک ایده جدیدی میرسید، همیشه نقطه نظرات و دیدگاههای دیگران را مد نظر قرار دهید.
- یاد بگیرید از تغییر نترسید، فرصت کشفیات جدید را مغتنم بشمارید.
از دیو گری/ خلاصه ای از کتاب پاوول مینورز
درباره نویسنده:
دیو گری، مؤلف و نویسنده شرکت تفکر بصری XPLANE است. هدف او از تأسیس این شرکت این بود که به افراد در تصمیمگیری بهتر، سریعتر و آگاهانهتر کمک کند. گری بر این باور است که اکثر افراد به طور صحیح با همدیگر ارتباط برقرار نمیکنند و همدیگر را درک نمیکنند. هدف او این است که به افراد کمک کند خودشان را بهتر کنند و روابطشان با دیگران بهبود ببخشند.