گراهام وینفری | مایکروسافت – یک مربی پیدا کنید
یکی از بنیانگذاران مایکروسافت، از بافِت، به خاطر درسهای موفقیت آموزندهای که به او درباره اداره یک کسبوکار و سودمند واقع شدن در جهان داده بود قدردانی کرد.
۴ درس موفقیت مهمی که بیلگیتس درباره زندگی و کار از وارن بافت آموخت.
بیلگیتس احتمالاً ثروتمندترین مرد جهان است، در حالی که وارن بافت، مدیر عامل Berkshire Hathway، اکنون صاحب سه مقام است، اما گیتس، اغلب به خاطر درسهای بسیاری که درباره مدیریت کارکنان، ارتباطات و البته سرمایهگذاری از بافت آموخته، اغلب از او قدردانی میکند. در طول دو سال گذشته، گیتس به طور گستردهای درباره آموختههایش از بافت، نوشته است. در اینجا به چهار آموزهای از بافت، که دیدگاه گیتس را نسبت به کسبوکار و دنیا تغییر داده و قدردانی او را از بافت در پی داشته، آمده است.
۱. با کمک کردن به کارکنانتان، به خودتان کمک میکنید.
یکی از فلسفههای مدیریت که گیتس در بافت میستاید، روش انعطافپذیری و وفاداری او نسبت به کارکنانش و حتی حذف برخی از وظایفی است که مورد علاقه آنها (کارکنان) نیست. گیتس در وبلاگ خود مینویسد: “در سیستم Berkshier، حضور افراد با تجربهای که کسبوکارشان را اداره میکنند، دادن اختیار به آن افراد و اجازه دادن به انجام آن کار برای سالها، به صورت حداکثری صورت میگیرد. حتی اگر آنها اشتباهی هم داشته باشند، میدانند که بافت از آنها جدا نخواهد شد. به این ترتیب او مجموعهای از مدیران کسبوکار فوقالعاده خوب را گرد هم آورده است.
۲. با نادیده گرفتن بازار، بر آن غلبه کنید.
بافت زمانی به گیتس گفت که سرمایهگذاری موفق در گرو بهرهگیری از اشتباهاتی است که بازار در قبال دست کم گرفتن شرکتهای خاصی مرتکب شده است. گیتس مینویسد: ” بنابراین افراد بهجای آنکه از بازار خط بگیرند یا مسیر آنرا دنبال کنند بر مزیتهای کلیدی شرکت تمرکز کنند. مزایای رقابتی شرکت و آیا مزیتهای کلیدی در حال کاهش یا رشد هستند. او میگوید یک سهامدار باید طوری عمل کند که انگار مالک کل کسبوکار است، به جریان سود آینده نگاه کند و درباره آنچه که ارزشمند است تصمیم بگیرد.”
۳. برای صحبت کردن درباره آنچه که در ذهنتان است، از چارچوب خودتان استفاده کنید.
تمایل بافت به صحبت کردن در جمع، درباره طیف وسیعی از موضوعات که بعضی از آنها بحثبرانگیز هستند، به گیتس انگیزه داده است که درباره خوب و بد سیاستهای دولتی و کارش با بنیاد بیل و ملانی نظر بدهد. برخی از نظرات بافت که بیش از همه مورد احترام گیتس هستند شامل انتقاد او از گزینههای سهام و مشتقات مالی است. گیتس مینویسد: او از موضع گرفتن در برابر آنچه که مغایر علایقش است، برای مثال موضعگیری در برابر افزایش مالیات ثروتمندان، ترسی ندارد.
۴. بدانید که چگونه برای زمانتان ارزش قائل شوید.
یکی از تأثیرگذارترین مهارتهایی که گیتس در بافت ستایش میکند، روشی است که او خودش را بسیار قابل دسترسی میکند، بدون آنکه با کارهای زیادی مشغول شود (و نتواند به همه آنها برسد). گیتس مینویسد: ” او نمیگذارد تقویمش با جلسات بیفایده پر شود. به عبارتی او در وقت گذاشتن برای کسانی که مورد اعتمادش هستند، بسیار سخاوتمند است.”
گیتس همچنین قدردان بافت است که او را با کتاب موردعلاقه خود ماجراجویی کاری نوشته جان بروکس آشنا کرده و به او درباره اینکه چگونه میتواند از مؤسسهاش بیشترین استفاده راببرد، توصیههایی پیشنهاد کرده است.
گیتس مینویسد: “به نظر میرسد که نگاه درخشان بافت به دنیا به همان اندازه ایجاد یک کسبوکار، برای حمله به بیماری و فقر نیز مفید است.”
کریستین لاگوریو-چافکین | واربای پارکر (Warby Parker) – انعطافپذیر باشید
شرکت ساخت عینک دوست داشت مأموریت اجتماعی “یکی بخر، یکی اهدا کن ” را تبلیغ کند. اما این موضوع باعث عدم جذب مشتریها شد و استارتاپ مجبور شد برنامهاش را تغییر دهد.
واربای پارکر، یک مأموریت داشت. مشتریانش اهمیت نمیدانند. این روشی است که شرکت با آن پیغامش را تغییر داد.
نیل بلومنتال، یکی از مؤسسان و مدیران عامل شرکت عینک سازی Warby Parker است. شرکت ۹ ساله عینک سازی، یکی از پیشگامان طرحی بود که کالا را مستقیم به دست فروشنده میرساند و به خاطر سبک، خدمات و قیمتهای مناسب، شناخته شده بود. در روزهای اول، مؤسسین فکر کردند که Warby Parker همچنین به خاطر خلاقیت اجتماعی بلندپروازانهاش نیز شناخته شود. این خلاقیت به این ترتیب بود که به ازای هر خرید، یک عینک نیز به یک مستمند داده شود. اگر چه مشخص شد که مشتریها به اندازه خود شرکت، انگیزهای برای این مأموریت نداشتند. بلومنتال به لاگاریو چافکین گفته بود که تجربه، چند درس مهم درباره قویتر کردن پیام شرکتش، به او یاد داده بود.
زمانی که شروع کردیم، به طور کلی دیدگاه بسیار قوی درباره برندها داشتیم. و البته به ویژه درباره برند خودمان. به صورت کاملاً آگاهانهای شروع کردیم به صحبت کردن درباره برندسازی که خودمان ابداع کرده بودیم. اما آنها همچنان صحبتهای بیهودهای بودند.
ما جلوی یک سردبیر یا نویسنده مینشستیم و فقط حرف میزدیم. با مجله Vogue جلسه میگذاشتیم، و مجموعهای از فریمها و دستهای عکس از اولین عکسبرداریهایمان را با خودمان به جلسه میبردیم، اما چیزهای زیادی وجود داشت که میخواستیم درباره ایجاد یک برند سبک زندگی، قیمت و نیز اینکه چگونه به طور مستقیم و آنلاین محصولمان را به مشتری بفروشیم، صحبت کنیم. این حقیقت که ما این برنامه امتحان کردن در منزل را داشتیم. اینکه ما این پیغام “یکی بخر، یکی اهدا کن” را داشتیم. می خواستیم درباره اقتضائات صنعت صحبت کنیم. خیلی هیجان زده بودیم که درباره داستان خودمان صحبت کنیم. اما بسیار طولانی بود و چند وجه داشت. اگر خیلی صحبت میکردیم، شنوندگانمان خسته میشدند و حوصلهشان سر میرفت.
به جای آنکه پیامهایمان را حذف کنیم، آنهایی را انتخاب کردیم که برای مشتری بیشتر اهمیت داشت و بر روی آنها تأکید کردیم. به دنبال همکلاسیهایمان رفتیم تا بفهمیم که چه چیزی برای آنها به عنوان یک مصرف کننده اهمیت دارد. آنچه که آموختیم این است که سبک و تناسب از همه مهمتر هستند؛ عینک از معدود لوازمی است که افراد روی صورتشان قرار میدهند. از اینرو طبیعی است که مصرفکنندگان میخواستند هنگام گذاشتن آن، بهترین قیافه و احساس را داشته باشند. از اینرو مد و طراحی برای ما در درجه اول اهمیت قرار گرفت.
بعد از سبک و تناسب، تجربه مشتری اهمیت دارد. مشتریها با توجه به قیمت، با کیفیتترین محصول را میخواهند و در Warby Parker، این به معنی فروختن عینک ۹۵ دلاری است که با مواد مرغوب ساخته شده و از دیرباز قیمت چند صد دلاری داشته است. همه اینها در مشتری تجربه شگفتانگیزی ایجاد میکند. سومین موضوع مهم درباره برنامه “یکی بخر یکی اهدا کن” است. در حالی که مشتریها این حقیقت را دوست دارند که ما جبران خواهیم کرد (در این برنامه، شرکت میگوید که با هر خریدی که یک شخص انجام میدهد، یک عینک از طرف شرکت به یک شخص نیازمند اهدا میشود)، در نهایت نمیتواند یک عامل تعیین کننده در تصمیمگیری برای خرید عینک باشد.
ما به پیغام یکی بخر، یک اهدا کن در صفحه وب سایتمان عادت کرده بودیم. حالا این پیغام فقط در صفحه مأموریت اجتماعی ما قرار دارد. متأسفانه، آن صفحه خیلی به روز رسانی نمیشود، چرا که به اندازه خود صفحه اصلی وبسایت یا گالری تصاویر و صفحات محصول بازدید ندارد. به جای قرار دادن این برنامه در جریان پرداخت، ما کارتی را در داخل سفارش هر مشتری قرار دادیم. در جاهایی که خرده فروشی داریم، لوازم فیزیکی مانند آثار هنری یا تابلوی تبلیغاتی حاوی پیام یکی بخر، یکی اهدا کن را قرار نمیدهیم. و زمانی که پلتفرمهای اجتماعی جدیدی را معرفی میکنیم، سبک، همچنان در اولویت قرار دارد.
اما، اگر راستش را بخواهید، این مأموریت اجتماعی چیزی است که به ما انگیزه میدهد. آن چیزی است که مانع میشود ما دکمه زنگ ساعت را بفشاریم و ۱۵ دقیقه بیشتر بخوابیم. و برای ۱۸۰۰ کارمند فعلی ما و برای آنهایی که استخدامشان میکنیم، همان ابتدا مأموریت اجتماعیمان را بازگو میکنیم. این اولین دلیل افرادی است که برای کار به Warby Parker میآیند.
تا این تاریخ، ما ۵ میلیون عینک برای افراد نیازمند در سراسر جهان اهدا کردهایم. و این چیزی است که ما به شدت به آن افتخار میکنیم. من فکر میکنم که قصدمان بر این است که درباره این برنامه تلاشمان را بیشتر کنیم و صدایمان را بلندتر کنیم. نه به این خاطر که عینکهای بیشتری در آینده بفروشیم، بلکه به این خاطر که این موضوع میتواند به دیگر کارآفرینان و مجریان انگیزه بدهد که در کار مرتبط با مأموریت سرمایهگذاری بیشتری بکنند. امید ما همیشه بر آن بوده که به شما نشان دهیم که میتوانید شرکتهایی بسازید که کیفت بالایی دارند و سودآور هستند، برای مشتری ارزش زیادی قائل هستند و در جهان کار خیر میکنند.
ما میتوانیم الگویی برای دیگر ملتها باشیم. ما به رهبران کسبوکار بیشتری نیاز داریم که بر تأثیری که محصولاتشان روی تمام ذینفعان دارد، توجه کنند و ما به رهبرانی نیاز داریم که درباره آن تأثیر، طرز فکر سطح بالاتری داشته باشند.
بتسی مایکل | Shark Tank – مدیریت زمان راهکار موفقیت
باربارا کورکوران به ایمیلها پاسخ نمیدهد. به جای آن، همه این پاسخ خودکار را دریافت میکنند.
برای ستاره Shark Tank، خیلی طول کشید که به ایمیلها مانند یک دشمن (همان طور هستند) نگاه کند.
باربارا کورکوران، یک دقیقه هم برای هدر دادن ندارد. او هر صبح ساعت ۶:۳۰ از خواب بلند میشود و کارها را با یک روال نسبتاً منظم شروع میکند. او شرح میدهد که چگونه اخیراً برای The Cut همه آن کارهای روتین را انجام داده است. بیشتر صبح روی دخترش متمرکز می شود. میلیونر Shark Tank، تا ساعت ۸:۰۵، صبحانه دخترش را آماده کرده است، نهارش را بستهبندی کرده و مطمئن شده که او برای مدرسه آماده است. (برای کورکوران، خانواده بسیار مهم است، به همین خاطر او از کارکنان احتمالیاش، طی مصاحبه، سؤالاتی در این مورد میپرسد. و این روشی است که با آن شاکیها را از میان برمیدارد.
بعد از آن برای مسابقه آماده است. به خاطر روز پر مشغلهای که دارد، یک دردسرساز اصلی برای او وجود دارد که نمیتواند خودش را به خاطر آن ناراحت نکند. او از ایمیل متنفر است. ” او به مجله The Cut گفت: “با ایمیل، به طور اتفاقی کل دنیا را ملاقات میکنید و این وحشتناک است. نمیدانم چرا اینقدر طول کشید که دشمنم را به این وضوح ببینم.” کورکوران ایمیل کاری گوشی همراهش را خاموش کرده است. این کار میتواند تا حدی اضطرابآور باشد، زیرا به این معنی است که تمام آن ایمیلها، به شکل خوانده نشده درون صندوق ورودی باقی خواهند ماند. اما کورکوران در اینجا متوقف نشده است. او تا آنجا پیش میرود که مردم بدانند برای او مزاحمت ایجاد نکنند. همه چیز در پاسخ خودکار ایمیل اوست که به طور خودکار، برای هر کسی که ایمیلی برای او فرستاده، ارسال میشود. از شما به خاطر تلاش برای برقراری ارتباط سپاسگذارم. من به ایمیل شما پاسخ نخواهم داد. اما اگر شما مایل بودید لطفاً این پیام را به دستیارم امیلی بازارسال کنید، یا اگر به توجه فوری نیازداشتید لطفاً با او در دفترم تماس بگیرید.
کوکوران همچنان ایمیل شخصیاش را روی تلفنش دارد. اگر یک ایمیل کاری، واقعا به توجه او نیاز داشته باشد. دستیارانش، آن را به آدرس شخصیاش خواهند فرستاد. او میگوید به طور معمول در یک روز، ۷۰۰ تا ۸۰۰ ایمیل دریافت میکند. روز قبل از مصاحبه، اوفقط سه ایمیل دریافت کرده بود.دقیقاً میدانم میخواهید چه بگویید، به این خاطر که خود من هم به آن فکر میکنم. من باربارا کورکوران نیستم. من کسی نیستم که ثروتش ۶۶ میلیون دلار گزارش شده است. من یک دستیار ندارم، چه برسد به چند تا. من فقط نمیتوانم صندوق ایمیلم را حذف کنم و مدیریت تمام چیزها را به کس دیگری واگذار کنم. اما آنچه که شما میتوانید انجام دهید مدیریت آن مقدار از زمانی است که برای صندوق ایمیلتان صرف میکنید. از خاموش کردن اعلانها تا کم کردن تعداد دفعات چک کردن ایمیل، از هر سه ثانیه تا چند بار در یک روز، همگی عادات ایمیلی خوبی هستند که میتوانند برای همه ما خوب باشند.
این آنچیزی است که به طور ویژهای اهمیت دارد و آنچه که میتوانید از رویکرد کورکوران یاد بگیرید. اگر یک شکل شدیدتری از مدیریت ایمیل را امتحان میکنید، از کتاب او الگو بگیرید. شاید ارزش داشته باشد که یک پاسخ خودکار پیشفرض درست کنید که به دریافت کننده اطلاع دهد که چه زمانی میتواند منتظر پاسخ شما باشد. اینجا علت مؤثر بودن روش کار او آمده است.
۱. او عذرخواهی نمیکند.
حتی در صورتی که در نهایت برگردید و بعد از چند ساعت یا چند روز به ایمیلتان پاسخ دهید، نیازی نیست عذرخواهی کنید. توجه کنید که جمله “برای تأخیر در پاسخگویی متأسفم” را از دایره واژگان ایمیلتان حذف کنید. این انتظار را به وجود نیاورید که صرف یک زمان محدود برای پاسخ دادن به ایمیل، غیر عادی است.
۲. آن خوب است، اما مستقیم
کورکوران، از یکی از رایجترین کانال های ارتباطی در دنیای کاری امروزی، کنارهگیری کرده است. همه ایمیل میزنند. چرا او نباید این کار را بکند؟ اگر طور متفاوتی نوشته شود، پاسخ خودکار کورکوران، میتواند به نظر بیادبانه یا مغرورانه به نظر برسد. به جای آن، او بخشنده و صریح است. او از دریافتکننده تشکر میکند. سپس در صورتی که آنها بخواهند رو در رو با او صحبت کنند، به آنها میگوید که چه کاری باید انجام دهند.
۳. او افراد را بلاتکلیف نمیگذارد.
ما در یک دنیای با حجم ایمیل بالا زندگی میکنیم. آدمها نمیتوانند به صفحه نمایش (کامپیوتر یا گوشی همراه) خیره نشوند و ممکن است از شما هم همان انتظار را داشته باشند. برقراری ارتباط با افراد با این اساس که آن بازی را انجام نخواهید داد، مهم است. در غیر اینصورت آنها ممکن است فکر کنند شما به طور ناگهانی از جایی سقوط کردهاید یا احساس تحقیر و ناراحتی کنند.
بگذارید آدمها بدانند که شما برای مدتی از شبکه خارج میشوید و ایمیلهایتان را کمتر چک میکنید. بر اساس طبیعت کاری که انجام میدهید، شاید بخواهید به آنها یک روش جایگزین (برای مثال شماره تلفتان را آدرس شخصتان) بدهید که برای موضوعات اضطراری با شما در ارتباط باشند. یا زمانی که میلیونر شدید، آنها را به دستیارتان ارجاع دهید.
جاستین باریسو| نت فلیکس، قوانین را بشکنید
نتفیلیکس، از قوانین مزاحم اجتناب میکند. به جای آن، این کارها را انجام میدهد.
قوانین، بسیاری از کارکنان از آنها متنفرند. و من شرط میبندم که همین حالا شما میتوانید یک تعداد قوانین احمقانه را نام ببرید که در محل کارتان با آنها روبرو بودهاید. اما شرکتها به قوانین نیاز دارند، برای آنکه از کیفیت و عملکرد مطمئن شوند، درست است؟ بر طبق نت فلیکس، نه.
کوین کروز نویسنده پر فروش، در کتاب جدیدش با نام مدیران بزرگ قوانینی ندارند (Great Leaders Have No Rules)، به Netflix برای موفقیتهای چشمگیر دو دهه اخیرش، اشاره میکند. اغلب زمانی که شرکتها رشد میکنند، آنها به قوانین نیاز دارند تا از کیفیت و ثبات محافظت کنند. اما Netflix چندین بار تغییر الگوی کسبوکارش را مدیریت کرده است (از یک شرکت ارائهدهنده DVD تا یک شرکت آنلاین با یک شرکت تولید کننده محتوی)، شرکت با برعکس عمل کردن، پایگاه مشتریان وفادارش را حفظ کرده است. Netflix از قوانین مزاحم اجتناب میکند.
کروز مینویسد: ” با تغییر سریع بازار به علت فناوری جدید، رقابتکنندگان یا الگوهای کسبوکار، شرکتهای قانون محور، نمیتوانند ادامه دهند و مشتریانشان را به رقیبانی که خود را به روز میکنند، میبازند. در چنین محیطی، شرکتهای قانون محور که به کندی حرکت میکنند، به تدریج ارزششان را از دست میدهند.
در مقابل، کروز شرح میدهد که Netflix ادعا میکند که یک شرکت باید بهویژه روی دو چیز متمرکز شود:
۱. سرمایهگذاری در به کار گرفتن کارکنان با عملکرد بسیار عالی
۲. ساختن و حفاظت از فرهنگی که در آن به کسانی که عملکرد خوبی دارند، پاداش داده میشود و کنار گذاشتن کارکنانی که به طور مداوم خوب عمل نمیکنند و در کارشان پیشرفتی ندارند.
کروز ادامه میدهد: ” نتیجه این کار چیست؟ رهبران Netflix باور دارند که افراد مسئولیتپذیر، یعنی کسانی که هر شرکتی خواستار استخدام آنها است، نه فقط شایسته آزادی هستند که تحت چنین شرایطی رشد و پیشرفت میکنند. ایجاد محیطی که این افراد توسط قوانین متعدد محدود نشوند، به آنها اجازه میدهد که به ورژن بهتری از خودشان تبدیل شوند.
به عبارت دیگری، Netflix به جای سلطه بر کارکنان، از هوش هیجانی برای انگیزه دادن به آنها استفاده میکند.
روش های نتفیلیکس برای انگیزه دادن به کارکنان
کارکنان مادامی که از دستورالعملهای خاصی پیروی کنند، میتوانند هر چقدر که خواستند اوقات فراغت داشته باشند. (برای مثال، از کارمندان حسابرسی و مالی خواسته میشود که در طول شروع و پایان یک فصل، در دفتر باشند). شرکت از طریق این سیاست میتواند روی کار و نه روی ساعت، تمرکز کند.
هیچ سفر رسمی یا سیاست هزینه جاری وجود ندارد. به جای ارائه گزارشهایی درباره جزئیات پولهای هزینه شده در ایاب و ذهاب، غذا، هتل و تدارکات دفتر، از کارکنان انتظار میرود پول خودشان را خرج کنند و در صورت امکان به دنبال فرصتهایی برای صرفهجویی باشند. در حقیقت سیاست هزینهای شرکت، ۵ کلمه است: “در راستای منافع Netflix عمل کنید.
در پایان، کار به استخدام بزرگسالان ختم می شود، سپس نیاز به رفتاری شبیه بزرگسالان است.
پتی مککورد، مأمور ارشد سابق استعدادهای Netflix، در یک قطعه برای مجله Harvard Business Review نوشته است که “بسیاری از شرکتها زمان و پول زیادی صرف سیاستهای منابع انسانی برای مقابله با مشکلاتی میکنند که توسط ۳ درصد دیگر کارکنان ایجاد شدهاند. به جای آن ما تلاش میکنیم چنین افرادی را استخدام نکنیم و در صورتی که در استخدام آنها اشتباه کرده باشیم، میگذاریم که شرکت را ترک کنند.” Netflix با قوی کردن نیروی کاری خود، نوآوری و افزایش سهم بازار خود را ادامه داده است و این در حالی است که تعداد کارمندانش را به هزاران نفر افزایش داده و در طی یک سال (از صدها میلیون دنبالکننده) میلیاردها دلار درآمدزایی داشته است.
کروز به خوانندگانش خاطر نشان میکند که قوانین روش دیگری برای مدیریت خُرد هستند. آنها قدرت را از کارکنان میگیرند و مانع نوآوری، خلاقیت و ریسکپذیری هوشمندانه میشوند. آنها باعث کم شدن اخلاقیات و انگیزه میشوند. در مقابل، هدف نهایی باید این باشد که افراد بتوانند تصمیم گیری بهتری داشته باشند. کروز مینویسد: “برای رسیدن به این هدف، آنها باید احساس کنند که برای تصمیمگیریشان مختار هستند و در برابر آن مسئولیت دارند.” اگر میخواهید افرادتان رشد کنند، در برابر تصمیماتشان مسئولیتپذیر باشند و در کار احساس توانمندی داشته باشند، کتاب قوانین را از پنجره بیرون بیاندازید.
به جای آن از الگوی Netflix پیروی کنید: بر روی استخدام بهترینها تمرکز کنید. به جای قوانین، دستورالعملهایی وضع کنید. به عملکردهای عالی، پاداش بدهید.
این قانون را اجراکنید که در اینصورت افرادتان را مدیریت نمیکنید، بلکه به آنها انگیزه میدهید.
بخش اول این مقاله ارزشمند را در لینک زیر مطالعه کنید.
۱۰ راهبرد برای درسهای موفقیت از جف بزوس، گوگل، ایلان ماسک، وار بایپارکر.قسمت اول